از زمانی که سیطره غرب به مدد نوگرایی و تحول آن دیار پس از رنسانس و انقلاب صنعتی پدید آمد، تمدّنی پایهریزی شد که در ذات و بنیانش میل به گسترش نهفته بود و آن را فراتر از حصار یک موقعیت جغرافیایی خاص هدایت مینمود. غرب برای تسهیل روند سیطره خود، یکسانسازی فرهنگی و تضعیف و تخریب فرهنگ ملتها را به عنوان یک امر حیاتی و زیربنایی در اولویت قرار داد و تلاش نمود از این طریق زمینه تسلط سیاسی امنیتی خود را فراهم نماید. با تضعیف و تخریب فرهنگ ملتها، فرهنگ وارداتیِ لاابالیگری، بیبندوباری و بیعفّتی جوامع غربی بر جوامع شرقی – به ویژه اسلامی – تحمیل شد تا از این طریق قدرت مقاومت ملتهای اسلامی سست گردیده، بقا و دوام جهانیسازی میسّر و کشورها به بازار فروش محصولات غربی تبدیل گردند. این اندیشه و ترفند، افکار عمومی جهانیان را در راستای تأمین منافع غرب تسهیل میساخت، موانع حاکمیت نظام تکقطبی به رهبری ایالات متحده آمریکا را از میان میبرد و بستر اعمال حاکمیت نظام سلطه و سلطهپذیری کشورها و ملتهای جهان را هموار مینمود. در این پژوهش ضمن بررسی سیر تحول تاریخی استعمار، نقش بیگانگان در فتنه فرهنگی جامعه اسلامی را در خلال این تحول تاریخی مورد توجه قرار خواهیم داد.
جهت خواندن توضيحات تکميلي به ادامه مطلب مراجعه فرماييد ...